حمید نیک نفس شاعر و مدیر فرهنگی کرمانی:
فرهنگ و هنر نباید دولتی و بخشنامهای باشد
حمید نیک نفس متولد 1337 رفسنجان به نسلی از شاعران کرمان تعلق دارد که پس از انقلاب شعر را با دغدغه های جدی شروع کردند. او در طول قریب به چهار دهه علاوه بر شعر و ادبیات مدیریت را در عرصه های به ظاهر متناقض صنعتی، ورزشی و فرهنگی تجربه کرده است.
کارنامهی حمید نیک نفس در عرصه های مختلف کارنامه وزینی است که مجال طرح آن در این اشاره کوتاه نیست. چهار دوره مدیریت باشگاه صنعت مس کرمان از سال های 76 تا 86، چندین سال مدیریت در بخش های روابط عمومی، فرهنگی و ورزشی در صنایع مس سرچشمه و پس از آن در سال 73 در سن 35 سالگی عنوان جوان ترین بازنشسته کشور را از آن خود کرد. همزمان با فعالیت در صنایع مس مدیریت ارشاد شهرهای سیرجان، شهربابک، بردسیر، بافت و شهر مس سرچشمه را برعهده داشت. پس از بازنشستگی در موسسه مفرغ با مهدی محبی کرمانی همکاری کرد و امروز مدیر استان کرمان شرکت مادر تخصصی میدکو (صنایع فولاد) است. او در مدت فعالیت ادبی اش جلسات شعر مختلفی را راه اندازی و اداره کرده است. از جمله اولین جلسات شعر در سیرجان، بردسیر، مس سرچشمه، بافت و شهربابک در دهه 60 تا جلسهی شعر آفریدگاران فروتن در اواخر دهه 80 در کرمان.
نیک نفس همچنین در شعر طنز از نام آوران این عرصه است و ویژه نامه هایی چون «قینوس» ضمیمه طنز هفته نامه فردوس کویر و در حال حاضر «روزگردون» ضمیمه طنز هفته نامه پاسارگاد به تلاش و همکاری او منتشر شده و می شوند. از او کتاب های «از خواجو تا امروز» در زمینه طنز کرمان، «نسیم جان» گردآوری و تصحیح اشعار درویش علی کرمی، «چقدر درخت، چقدر پرنده» (با همکاری مهدی صمدانی) گزیده شعر کرمان، مجموعه شعر کوتاه «ساعت کلاغ» و در سال 93 مجموعه «چغوک اوچکو» تاکنون چاپ و منتشر شده اند و کتاب هایی در زمینه شعر و طنز در دست انتشار دارد. در هفته گذشته جشن امضای چاپ دوم مجموعه شعر «چغوک اوچکو» در کتاب فروشی شهر فرهنگ کرمان برگزار شد. این کتاب در مهرماه امسال در برنامه طنز خندوانه توسط عادل فردوسی پور معرفی شده بود. از او درخواست گفت و گویی را با خبرآنلاین داشتم که با بزرگواری و فروتنی خاص خود پذیرفت و در طبقه هشتم ساختمان پاسارگاد در دفتر کارش با او گفت و شنودی صمیمانه انجام دادم که میخوانید:
– شما به نسلی تعلق دارید که شاید بتوان به آن نام تکنوکرات های فرهنگی داد، در حوزه های متنوع و شاید نامتجانسی کار کرده اید مدیریت در صنایع مس و فولاد، فوتبال، فرهنگ و هنر و شعر چه رابطه ای میان صنایع ادبی و صنایعی مثل فولاد و مس و فوتبال وجود دارد؟ چگونه این جمع به ظاهر اضداد را سامان میدهید؟
چیزی که خیلی ها در واقع اشتباه فکر میکنند و شاید ذهنیت غلطی در مورد شعر دارند این است که شعر فقط « نشین بر لب جوی و گذر عمر ببین» و «به سراغ من اگر میآیید نرم و آهسته بیایید که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من» و عباراتی از این دست است. من فکر میکنم این طرز تفکر اساس کار نیست. شعر قسمت زیبایی از زندگی است ولی قسمتی از زندگی است نه همهی آن، خیلی از دوستان ذهنیت شان از شاعریک آدم منزوی با ظاهری متفاوت مثلاً موهای بلند که در پشت سر بسته شده اندیا ریش متفاوت و… چیزهایی از این دست است و شاید عده ای تصور میکنند که شاعر و نویسنده آدمیاست که روز تا شب میخوابد و شب تا صبح بیدار میماند؛ قلمیبر میدارد و مینویسد. اما من نگاه دیگری به شعر دارم علی رغم این که گاهی اوقات ممکن است بایک بیت شعر دقایقی گریه کنم در کنار این کارمند شرکت مس بودم صنعت خشنی مثل صنعت مس. علاوه بر این بحث ورزش برایم جدی بود، من سالها بازیکن تیم فوتبال مس سرچشمه بودم حدود 10 سال و به صورت حرفه ای فوتبال بازی کردم.
– چه سال هایی در عرصهی ورزش کار کردید؟
من فوتبال را از سال 55 شروع کردم و از سال های 61 تا 66 عضو تیم مس سرچشمه بودم، مدت کوتاهی سرمربی تیم مس سرچشمه بودم و بعد دیدم به درد مربی گری نمیخورم، حدود 10 سال در سطح استان فوتبال را قضاوت کردم و چهار دوره مدیریت باشگاه مس را برعهده داشتم؛ شما تصور کنید بخواهی در کنار شعر نوشتن با امیرقلعه نوعی، فرهاد کاظمی، پرویز مظلومی، نادر دست نشان، صمد مرفاوی، ذوالفقار نسب و … سر و کله بزنی و تعامل کنی و بازی پیروزی و استقلال را در کرمان مدیریت کنی در چنین شرایطی من نمیتوانم بگویم که صرفاً نیک نفس شاعرم و باید حوزه بسیار آلودهی فوتبال را مدیریت کنم. الان هم در قالب شرکت مادر تخصصی میدکو برای اجرای 23 پروژه صنعتی در حوزه های فولاد و مس به عنوان نمایندهی این شرکت در استان کرمان همکاری میکنم. من در تمام این سال ها سعی کردم فوتبال و صنعت را فرهنگی کنم و علی رغم چهار دوره تلاش در فوتبال به این نتیجه رسیدم که نمیشود به راحتی بر خلاف جریان آب شنا کرد و ترجیح دادم که در سال 86 و در اوج اقتدار باشگاه مس از فوتبال خداحافظی کنم.
– در جهان امروز از در و دیوار اطلاعات میبارد اینترنت ، شبکه های اجتماعی ، ماهواره ها، شبکه های متعدد تلویزیونی و رادیویی و … شما در جشن امضای مجموعه شعر «چغوک اوچکو» گفتید که دغدغه ام برای حفظ گویش کرمانی منجر به چاپ این کتاب شد. در چنین دنیایی آیا میتوان برای شعر به خصوص شعر بایک نگاه بومی، محلی و محدود کار کردی قائل شد؟
میتوان به شعر بومیو محلی مانندیک اثر باستانی و تاریخی مثل باغ شاهزاده و ارگ بم نگاه کرد. درست است که شاید دقیقاًیک اثر عینی تاریخی مثل موارد فوق نباشد اما باید به عنوانیک زیبایی ویک میراث باقی بماند و در تمام دنیا هم همین کار را میکنندیعنی میراث فرهنگی شان را عظیم ترین و بزرگترین سرمایه شان میدانند و به هر حال نسل آینده هم حق دارد از این گویش ها و لهجه ها بهره مند شود و بدین سبب این میراث معنوی باید در جایی ثبت شود تا نسل های آینده بتوانند با گذشته شان ارتباط برقرار کنند، من اتفاقاً فکر میکنم هر چه بیشتر از عمر این آثار و ابنیه بگذرد ارزش بیشتری پیدا میکنند و همین دغدغه مرا واداشت تا در همین دنیای ازدحام ارتباطات و فناوری به سراغ نوشتن این کتاب بروم.
– برای حفظ این میراث معنوی و فرهنگی (گویش کرمان) به قول شما؛ چه باید کرد؟
اگر به گذشته برگردیم پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هنوز هم با لهجه کرمانی صحبت میکنند و اصطلاحاتی را به کار میبرند که خاص کرمان است برای حفظ آن تمام اشخاص حقیقی و حقوقی این سرزمین که در عرصه فرهنگ کار میکنند، و نهاد ها و متولیان فرهنگ و هنر وظیفه دارند. هرچند که متاسفانه بعصی رسانه ها که وظیفه سنگینی هم دارند مثل تلویزیون ، رادیو و … بعضاً و ناخواسته این لهجه زیبا و شیرین را طوری صحبت میکنند که بیشتریک «شو»ی سرگرم کننده ویایک لهجه سطحی و وارفته را تداعی میکند و اینیک نگاه غیرمنصفانه است.
– در سال های اخیر داستان و تئاتر کرمان جهش خوبی داشتند و در سطح کشور مطرح شدند ولی شعر کرمان با وجود سابقه تاریخی و استعدادهای بالقوه و بالفعل نتوانست جریان ساز شود، فکر میکنید آسیب های شعر کرمان چیست و دورنمای آن را چگونه میبینید؟
شعریک هنر خاص است به هر حال وزن و قافیه در شعر کلاسیک و موسیقی درونی در شعر سپید شاعر را محدود میکند. این محدودیت در داستان و تئاتر و موسیقی کمتر وجود دارد. حال اگر شاعر فرزند زمانهی خود نباشد و از زمان عقب تر باشد این وضعیت وخیم تر میشود نه تنها شعر کرمان بلکه شعر ایران و جهان هم دارد از قافله سایر هنرها عقب میماند و دوران رکود خود را طی میکند. طبیعتاً در هر جغرافیا مقتضیات فرهنگی و باورهای اجتماعی، حتی محدودیت های سیاسی و فرهنگی روی ذهن و کار شاعر اثر منفی میگذارد متاسفانه اتفاق شگفت انگیزی را در این سال ها در شعر ایران وکرمان شاهد نیستیم و بیشتر میتوان گفت شاعران از روی دست هم مینویسند.
– مولفه هاییک شعر موفق از نظر شما چیست؟
من فکر میکنم مهمترین ویژگییک شعر موفق تاثیری که به جا میگذارد و ماندگاری آن است. خود من وقتییک شعر خوب میخوانم موهای دستم سیخ میشوند و این گفتنی و بیان کردنی نیستیک شعر موثر و موفق در جان آدمیجرقه میزند و او را تکان میدهد. پس از شاعران موفق دهه های 60 و 70 از جمله قیصر امین پور، حسن حسینی، سلمان هراتی ، حسین منزوی و … شعر در لایه های سطحی خودش متوقف ماند و بیشتر به بازی بایک سری کلمات و تصاویر زیبای غیرماندگار بدل شد امروز اگریک شعر خوب دریک شبکه اجتماعی منتشر شد همه میخواهند مثل آن شعر بگویند هنوز میبینیم که حافظ و سعدی و مولانا و در معاصرین شاملو، فروغ، سهراب و اخوان تجدید چاپ میشوند.
– ادبیات و شعر ما شناسنامهی فرهنگی ماست و در طول تاریخ جور همه نداشته هایمان را در فلسفه و سیاست و جامعه شناسی و … کشیده است چرا با وجود قله های آسمان بوس ادبیات کلاسیک ما مثل حافظ، فردوسی، مولوی، سعدی ، خیام و … و در ادبیات معاصر مثل هدایت، شاملو، فروغ، دولت آبادی و … شعر و ادبیات ما جهانی نمیشود؟
جهانی شدن فقط مختص شعریا هنر نیست وقتی در اقتصاد و سیاست ما متاسفانهیک نگاه جهان سومیوجود دارد چه انتظاری داریم که ادبیات ما همپای جهان بیش برود. هنر و فرهنگ در کشورهایی که به جایی رسیده اند در همه عرصه ها دولتی و بخشنامه ای نیست ولی در جوامعی مثل کشور ما با دغدغه ای که همیشه مسئولین داشته اند، هنر و فرهنگ دولتی باقی مانده است و چنین هنری هیچ گاه به بالندگی نخواهد رسید. اگر ظاهراً چیزی را به اهل فن واگذار کرده ایم واقعی نبوده است و این نگاه حاکمیتی و از بالا به پایین چندین قرن در فرهنگ و هنر ما وجود داشته و در آن رسوب کرده است
– تا آن جایی که به خاطر میآورم در اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 جلسات شعر در کرمان فروغ بیشتری داشتند از جمله جلسه شعر خواجو، به مدیریت مرحوم مظهری، جلسه شعر آفریدگاران فروتن که به مدیریت خود شما برگزار میشد، تلاش های مهدی صمدانی و … ولی به مرور از آن روشنایی و اشتیاق آن سال ها کورسوی شلعه ای باقی مانده است امروز به جز چند جلسهی کم رونق جلسهی شعر پویا و فعالی که اکثریت شاعران را گردهم بیاورد؛ در کرمان وجود ندارد؛ تشت ها و اختلاف نظرها در این بخش بسیار زیاد است؛ فکر میکنید چه عواملی ما را به این نقطه رسانده است؟
جامعه از شعر و شاعری انتظار بیشتری دارد. این کهیک شاعر از حدیک آدم صرفاً رویاپرداز و احساساتی خارج شود و خودش را با زمان، زمانی که با شتاب شگفت انگیزی از خواسته های سطحی گذشته عبور میکند تطبیق دهد. طبیعتاً شعر در گذشته کارکرد بیشتری داشته است چون در آن زمان گستردگی رسانه های امروز وجود نداشت. متاسفانه در کرمان هر جا انجمنی شکل گرفته استیکیا چند نفر به عنوان دبیریا مدیر ویا هر عنوانی خواسته اند باورها و اعتقادات خودشان را به دیگران تحمیل کنند و بگویند که هر کس مثل من فکر نمیکند و شعر نمیگوید اصلاً شاعر نیست و این تنگ نظری ها و انحصارطلبی ها در عرصه های ادبی و هنری بسیاری از شاعران را خانه نشین کرد مثلاً منیادم هست در سال های دهه 60 در انجمن شعر خواجو شاید غیرطبیعی ترین سخن منظومیکه به عنوانیک مطلب خنده دار مطرح میشد که شاعری گفته: «من وضو با تپش پنجره ها میگیرم» (شعر سهراب).
– در شعر ما در دهه های گذشته دو آفت مهم وجود داشته استیکی شکل گرایی افراطی دهه 70 و دیگری ساده نویسی و ابتذال که هر دوی اینها به شعر لطمه های جدی زد این وضعیت آیا به شعر کرمان هم قابل تسری است؟
تمام این جریانات اجتناب ناپذیر بود و باید تجربه میشد امروز مخاطب حرفه ای و آگاه سره را از ناسره تشخیص میدهد. متاسفانه این نگاه حداقلی در شعر کرمان هم وجود دارد. ما در کرمانیاد نگرفتیم که انتقادپذیر باشیم فکر میکنیم که هر طور که ما فکر میکنیم درست است و بقیه طرز تفکرها غلط اند به عنوان مثال من شاید به انجمن خواجو بعضاً انتقاد هم داشته باشم اما معتقدم این انجمن هم کار بزرگی را در شعر کلاسیک انجام داده است.
ما در انجمن شعر آفریدگاران فروتن سعی کردیم فضایی را ایجاد کنیم که به عنوان مثال مهدی صمدانی، شهین خسروی و مازیار نیستانی بیایند دریک جمع در کنار حامد حسین خانی، محسن کاشانی و مهدی گنجی بنشینند، همدیگر را تحمل کنند، شعریکدیگر را منصفانه نقد کنند و مهم تر از همه از حال هم باخبر شوند و همدیگر را دوست داشته باشند.
– با این نگاه حداکثری و تعاملی که شما در انجمن آفریدگاران فروتن داشتید چرا این انجمن تعطیل شد؟
دقیقا دلیل شخصی داشت من حدود 35 سال کار فرهنگی کردم و همیشه دست تنها بودم؛ به نوعی از ادامه این روند خسته شدم.یک نفر این همه آدم را دعوت کند ، پذیرایی کند و دغدغه هایی داشته باشد که به مسئولیا ارگانی برنخورد و در این کشمکش از خودم غافل شدم. حتی در انجمن طنز هم این اتفاق افتاد؛ خیلی از طنزپردازان امروز کرمان از بچه های آن انجمن هستند که به همت حوزه هنری تشکیل میشد، بالاخره به نقطه ای رسیدیم که از خودم غفلت کردم. اخیراً کمتر در انجمن ها و شب های شعر شرکت میکنم و بیشتر به جمع آوری و انتشار آثار خودم میپردازم کاری که دوستانی از جمله آقایان میرافضلی و شریفی نعمت آباد به بهترین نحو انجام میدهند.
مدیرکل سابق فرهنگ و ارشاد کرمان گفتند که «دولت را با هنرمندان آشتی دادم» و برای تاسیس تشکلی به نام «خانه هنرمندان» هم گام های اولیه برداشته شد؛ پس از آن آقای فلاح به استانداری رفت و آقای علیزاده جانشین ایشان شد و ظاهراً این ایده که ایدهی خوبی هم بود در حد همان حرف های قشنگ باقی ماند و متوقف شد شما فکر میکنید که سپردن کار به دست خود هنرمندان و حمایت دولت از آنها چقدر میتواند به رشد و شکوفایی فرهنگ و هنر کمک کند؟
این ایده در صورت تحقق ایده بسیار خوبی بود ولی این امر به راحتی با تشکیل چند جلسه و رسانه ای شدن قابل تحقق نیست و بایدیک عزم جدی در همه مسئولان فرهنگی و هنری و در همه بخش ها بوجود بیاید که متاسفانه این زیرساختها فراهم نیست. مسئولین دولتی فرهنگ و هنر باید به هنرمندان و هنرمندان به آنان اعتماد کنند و این امر قطعاً به نفع هر دو گروه است زیرا هنرمندان بخش تاثیرگذار جامعه هستند .
– در جامعهی ما متاسفانه کار حرفه ای فرهنگی و هنری مثل شعر، نویسندگی، تئاتر، نقاشی، موسیقی و روزنامه نگاری از نظر اکثریت اجتماع حرفه و شغل محسوب نمیشود اکثر هنرمندان که کار حرفه ای میکنندیا مشاغلی دارند که با فرهنگ و هنر سروکار دارند از نظر اقتصادی در مضیقه اند و با توجه به اینکه شما در هر دو حوزهی فرهنگی، هنری و اقتصادی کار میکنید در این مورد چگونه فکر میکنید و چه راهکارهایی برای «غم نان» و تقویت اقتصاد فرهنگ دارید؟
متاسفانه این تفکر وجود دارد و این مسئلهیک شبه ویک روزه حل نخواهد شد فرهنگ اقتصاد هنر باید به خانواده، مهدکودک ، دبستان و دانشگاه و همه سطوح اجتماعی تسری پیدا کند و این نگاه باید از پایین به بالا شکل بگیرد و جزئی از عادتها و باورهای ما بشود در جوامعی هست که نقاش و موزیسین به خیابان میآید و هنرش را عرضه میکند و مورد توجه و استقبال مردم واقع میشود و از آن حمایت میکنند ولی در جامعه ما اگر نقاش و نوازنده ای در خیابان هنرش را عرضه کند در اکثر موارد بایک نگاه سطحی و حتی ترحم آمیز روبرو میشود در کنار این تا زمانی که نگاه متولیان فرهنگی و سیاسی به مقولهی فرهنگ و هنر عوض نشود این معضل هم چنان باقی خواهد ماند. شوربختانه امروز خرید کتاب ، تابلو نقاشی، رفتن به کنسرت و سینما و تئاتر تقریباً از سبد اقتصاد اکثر خانواده ها حذف شده است حتی افرادی که غم نان ندارند. من بعضاً تابلوی نقاشی میخرم اما وقتی مثلا ازیک استاد مسلم آبرنگ قیمت تابلواش را میپرسم ایشان تابلویی را که در خارج از کشور ده ها میلیون تومان قیمت میخورد با نگرانی و استرس 50یا 100 هزار تومان عرضه میکند و … این عمق تراژدی در هنر ما است.
مثلا ما از خود میپرسیم نویسندگان حرفه ای این استان مثل محمد علی علومییا منصور علیمرادی چگونه زندگی میکنند؟یا شاعری که میخواهد کتابی را چاپ کند به خاطریکیا دو میلیون تومان اثرش روی دستش میماند و … آیا با این همه پولی که در ورزش هزینه میشود مثلاً اگر چند درصد قیمت خریدیک بازیکن فوتبال برای هنرمندان در قالبیک صندوق هزینه شود بسیاری از دغدغه های مادی آنها از بین میرود. حتی زمانی که من در مدیریت باشگاه فوتبال مس بودم اگر به برگزارییک جشنواره فیلم، عکسیا چاپیک کتاب و … کمک میکردم مورد اعتراض و اتهام قرار گرفتم که این وظیفهییک باشگاه نیست.
– من شخصاً در مورد شعر طنز شما فکر میکنم که شما حرف های جدی زیادی دارید که به دلایلی نمیتوانیدیا نمیخواهید آنها را مستقیم مطرح کنید و به این دلیل بیشتر دغدغه هایتان را در قالب طنز بیان میکنید آیا شعر طنز امکانات بیشتری برای بیان حرف های ممنوع ! دارد؟
من صادقانه بگویم زمانی که با آقای مهندس فردوسی و روزنامه «فردوس کویر» آشنا شدم و قرار شد ضمیمه طنز «قینوس» را منتشر کنم. این کار توسط مسئولین فرهنگی وقت تحمل نشد و بعد از حدود 2 سال تعطیل شد بعد از آنیک تلنگری به فضا و روحیهی شعری من خورد و دیدم که شعرهای جدی که گفتم و بیشتر مناسبتی و جشنواره ای بودندیا به جهت این که فلان مسئول خوشش بیاید و … متوجه شدم که این شعرها به طنز خیلی نزدیک تر هستند. به این خاطر سراغ طنز رفتم و طبیعی است که شعر طنز ممکن است ماندگاری شعر جدی را نداشته باشد اما ارتباط سریع تر و منطقی تر با مخاطب برقرار میکند و میتواند از بعضی خط قرمزها عبور کند البته این هنر شاعر است که بتواند فضا را تلطیف کند که به جایی برنخورد و شخصیت کسی را تخریب نکند و حتی دغدغهی مسئولینی که خط قرمزها را تعیین میکنند، برطرف کند و این ها بود که من طنز را جدی تر گرفتم میتوانم بگویم دهها کتاب آمادهی چاپ در این زمینه دارم هر چند که در این عرصه خودم را مبتدی میدانم مثلاً من ظرف 10 شبانه روز کل دیوان حافظ را به طنز در آوردم و فکر میکنم طنازتر از حافظ در بحث طنز نداریم و این شوخی با حافظ آنقدر برایم شگفت انگیز و اشتیاق انگیز بود که تا ده شب بی وقفه ادامهیافت و تقریباً حدود 500 غزل حافظ را به طنز درآوردم و سعی کردم به ساختار اصلی شعر لطمه نخورد و به فضای سیاسی و اجتماعی امروز هم نزدیک باشد.
– چند نمونه از ابیات طنزی که با شعر حافظ نوشتید؟
مثلاً برای نمونه
بیا که قصر اَمَل سخت سست بنیاد است
شبیه مسکن مهر است اینیکی بنیاد
****
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز: که این هم سفر استانی است
****
چهل سال بیش رفت که من لاف میزنم
رندی به طعنه گفت: نماینده میشوی
****
حافظ از وعده رندان جهان غافل شد
نرود سهمیه نفت ولی ازیادش
حمید نیک نفس
متولد: 1337 رفسنجان
تحصیلات:
تاریخ استخدام:
سمت : مدیر باشگاه صنعت مس کرمان از سال های 76 تا 86 – سرپرست اداره ارشاد اسلامی شهر مس سرچشمه – رئیس روابط عمومی مجتمع مس سرچشمه 1370 – رئیس باشگاه فرهنگی و ورزشی صنعت مس سرچشمه 1370 تا 1373
تاریخ بازنشستگی: سال 1373
– شما چه نگاهی به مقولهی «مخاطب» در هنر و به خصوص در شعر دارید؟
من معتقدم هنر باید چند وجهی باشد و مخاطبش را بشناسد ما نباید بگوئیم که مخاطب نمیفهمد در دنیای امروز مخاطبان بسیار باهوش هستند و به همین سبب فضاهای ذهنی شعرم را به چند دسته تقسیم کردم اگر «ساعت کلاغ» را منتشر کردم در کنارش «چغوک اوچکو» هم دارم هر چند امروز اگر قرار بود چاپ شوند با وسواس بیشتری کار میکردم ما خیلی وقت ها گناه خود را گردن مخاطب میاندازیم ضمن این که کسانی هم که نگاه ویژه ای به ادبیات دارند نباید انتظار داشته باشند تمام مخاطبین متقابلاً توانایی برقراری ارتباط با این نگاه پیشرو را داشته باشند و بهتر است توقعاتشان را پایین بیاورند.
– عده ای از شاعران در زمانه خود قبول عامیافتند و بعدها فراموش شدند مثلاً قبل از انقلاب شاعری به نام مهدی سهیلی برنامه رادیویی با موضوع شعر داشت که بسیار پرمخاطب بود و کتابهایش مثل اشک مهتاب، مشاعره و … به چاپ های متعددی میرسیدند ولی امروز تقریباً از او خبری نیست و کمتر خوانده میشود بر عکس این مورد را هم داریم که شاعرانی در زمانه خود مخاطب کمتری داشته اند و بعدها بیشتر مورد توجه واقع شدند به قطع در این مورد نمیتوان حکم کلی و واحدی داد شما چطور فکر میکنید؟
عده ای از هنرمندان از زمانهی خود عقب ترند ولی آدمهایی مثل سعدی و حافظ خیلی از زمانهی خود جلوتر بودند. آدمهایی مثل مهدی سهیلی و امثال او که زمانی تریبون داشتند و خدمت هم کردند امروز مورد اقبال نیستند ولی ممکن است تعدادی از همان نسل سهیلی مورد توجه باشند؛ زمان بی رحم است و اگر نخواهیم با زمان پیش برویم حذف خواهیم شد اما شاعرانی مثل شاملو، فروغ و سهراب که از زمانه خود جلوتر بودند امروز مورد اقبال و توجه هستند و پس از این ممکن است به دلیل سرعت تحولات در آینده اقبال به آنها هم کم شود.
– بنابراین شما فکر میکنید «جاودانگی» دروغی بیش نیست؟
جاودانگی دروغ نیست من بهیک هنرمند به عنوانیک اثر تاریخی نگاه میکنم همانطوری که باستانی پاریزی رایک اثر باستانی میبینیم تایک انسان، مگر میشود تخت جمشید، باغ شاهزاده فراموش شوند ممکن است آدمها بزرگتر شده باشند ولی گذشته و تاریخی که ساخته اند فراموش نمیشود.
– هستی شناسی و معرفت شناسی شما چه رابطه ای با طنز دارد آیا فکر میکنید جهانیک شوخی است؟
آدم از هر زاویه ای که به زندگی نگاه کند زندگی همان طور خواهد بود. طنزپرداز آدم شادی نیست در واقع طنز نگاه منطقی به زندگی و جامعه را راحت تر میکند آدم نباید از زندگی و دیگران خیلی توقع داشته باشد خیلی از تعارفات و احترامات زندگی روزمرهیک طنز تلخ است. انسان آفریده شده برای گناه و اشتباه و در کنارش برای دوستی، عشق و تاثیرگذاری همه ارزش ها نمیتواند کاملاً دریک آدم جمع شود و گرنه فرشته بودیم و آدم نبودیم. در واقع زیبایی و زشتی در نگاه ماست. آدم ها در آثاری که از خود به جای میگذارند باقی میمانند و حیات شان در واقع محدودهی تاثیرگذاری آنها است.
– «ساعت کلاغ» نام مجموعه شعر سپید کوتاهی بود که در نشر «نون» از شما منتشر شد چرا کار آزاد را ادامه ندادید؟
برخلاف تصور عموم کار سپید که تکلف وزن و قافیه کمتر دارد خیلی سخت است؛ قدیم میگفتند اگر شما انشایی بنویسد و وسطش را با پاک کن، پاک کنید؛ میشود شعر نو ولی این تصور غلطی است به عنوان مثال «توانا بود هر که دانا بود» شعر نیست «شعر گفتن» کلاسیک در واقع به قول قدیمیها «شعر جور کردن» است مثل اتفاقی که در «چغوک اوچکو» افتاد البته من سعی کردم به شاعرانگی این کارها لطمه نخورد من وقتی میبینم دوستانی که شعر سپید مینویسند از جمله شهین خسروی نژاد، مهدی صمدانی، محمد شریفی، سیدعلی میرافضلی، شهرام پارسا مطلق، مازیار نیستانی، محمدعلی قراچه داغی، کیمیا سعیدی و … چه زجری متحمل میشوند و در واقع عرق ریزان روح همین است. به این نتیجه رسیدم در این عرصه ادامه ندهم، شعرهای مجموعه «ساعت کلاغ» در واقعیک حس ویا دل نوشتهی کوتاه بودند و من برای این ها عرق روح و جسم نریخته ام هر چند که بزرگواری مثل هوشنگ مرادی کرمانی با من تماس گرفت و گفت: من بارها با خانمم «ساعت کلاغ» را خوانده ایم و لذت برده ایم. مجموعهی «ساعت کلاغ» را شاید در 4-3 ساعت نوشته ام و در حال رانندگی؛ بخشی از شعرهای من، شعرهای خیابانی هستند که در حالت رانندگی نوشته شده اند. البته در این حالت طنز کارکرد بیشتری دارد مثلاً شما میبینیدیک افسر راهنمایی سر چهارراه دارد تخمه میخورد طنز به این سادگی شکل میگیرد. البته شعرهای بخش دوم این کتاب «ساعت 10» حاصلیک دورهیکی- دو ساله هستند و مثل کلاغ از ذهن من نپریدند و روی کاغذ نیامدند؛ در این مورد نگاه سختگیرانه تری داشتم مثل «زوزهی روباه عاشق را / خدایی نیست».
– از مجموعه شعر طنز «چغوک اوچکو» بگویید چگونه شکل گرفت؟ تجربه کار با نشر «نون» و محسن بنی فاطمه چطور بود؟
اصلاً این مجموعه طنز نیست ممکن است طنز درونی و نهفته در آن باشد من به اصطلاحات و گویش کرمانی نگاهی احترام آمیز دارم هر چند که طنز هم مقدس است ولی در این مورد نخواستم نگاهی فکاهه داشته باشم و در این قالب بیاورم. این ها دغدغه های من بودند. در مورد نشر «نون» با محسن بنی فاطمه قبل از این که نشر «نون» را راه بیندازد که نونی هم برایش جز خون دل نداشته و نونی هم داشته آجر شده است در انجمن آفریدگاران فروتن آشنا شدم و با وجودی که من هم اصرار کردم که این مجموعه را چاپ نکند چون میترسیدم روی دستش بماند ولی او چاپ کرد. اما به محسن بنی فاطمه به عنوانیک آدم فرهنگی اعتقاد داشتم حتی «ساعت کلاغ» هم با کمک ایشان در نشر آموت چاپ شد. اما من به عنوانیک آدم مسئول این دغدغه را داشتم که در توزیع و پخش این کتاب به ایشان کمک کنم.
منبع : سایت خبر آنلاین